دنبال کننده ها

Categories

۸ دی ۱۳۸۸

بعد از معرفی يکی از استخرهای خوب شمال سيدنی می رسيم به معرفی ديگر جاهای باحال سيدنی که اگر بلد نباشيد ضرر می کنيد ، حالا اينکه من گفتم يعنی چه ؟

يعنی اينکه فکر نکنيد که همه بارها و کافه ها و نايت کلوپ ها خوب هستند و وارد هر کدوم بشيد ، حسابی حال می کنيد ، نايت کلوپ ها و کافه ها و بارها هم مثل رستورانها هستند ، همانطورکه وقتی به رستوران می رويد به فضای رستوران توجه می کنيد و همينطور به قيمت و کيفيت غذا و مواد اوليه . در مورد بقيه جاها هم بايد به کيفيت فضای محيط و کيفيت مشروبات الکلی و کيفيت سرو مشروبات و همينطور کيفيت صدای موزيک توجه لازم را داشته باشيد ، کيفيت آدمهايی هم که به اون محل می آيند خود نيز جای دقت نظر دارد .

يکی از راههای شناسايی و يادگيری اين که کجا بريم ، اين هستش که طبق روش قديمی آزمون و خطا شروع کنيد به امتحان کردن تک تک بارها و نايت کلوپ ها و کافه های مختلف در خيابان های مختلف تا اينکه متوجه بشيد که کدوم خيابان ها و چه کافه ها و بارها و چه نايت کلوپ هايی برای چه موقع خوب هستند وکيفيت کدوم رو دوست داريد و با کدوم حال می کنيد که از اون به بعد شروع کنيد به جاهای باحال رفتن ، اين روش برای خودش روش باحاليه ولی روش هزينه برداری هستش يعنی اينکه هم بايد وقت بگذاريد و هم بايد پول خرج بکنيد تا جاهايی که خوب هستند رو پيدا کنيد، ايرانی ها هم که ماشاالله فـرهنگ خرج کردن برای مشروب و رقص و موزیک و صدای خوب و فضای باحال و عشق و حال رو ندارند کُلاً ،

( یکی از نکات جالبی که در بین خیلی از ایرانیها اینجا می بینید این هستش که ، موقعی که به مهمونی می روند و مشروب فراوان هستش بقدر کافی مشروب میل می نمایند ولی وقتی که شما به عنوان مهمان به منزل همان آدمها می روید از مشروب خبری نیست و با چای و شربت از شما پذیرایی می کنند)

به این نتیجه می رسید که ایرانی ها شناگران قابلی هستند ، تا زمانی که استخر مجانی باشه (-:

ایرانیها هم در بدو ورود به چند علت به دیسکو ها و نایت کلو پ های خوب نمی روند و سر از جاهای درجه 3 در می آرند ، جاهای درجه 3 هم نه فضای جالبی داره نه موزیک خوب و کیفیت صدای خوب و نه آدمهای باحالی به اونجا رفت و آمد می کنند ، به خاطر همین هم به اندازه ای که انتظار داشتند حال نکرده و نا امید می شوند و بعضی ها قید دیسکو و بار و نایت کلوپ رو می زنند ، بعضی ها هم می گویند این بار و نایت کلوپ هم اونقدر که ما فکر می کردیم جای باحالی نیست بابا ، هر وقت رفتیم سرمون درد گرفت آومدیم بیرون ،

یکی از نکات بسیار مهمی که برای حال کردن در این مکانها مهم هستش ، موزیک خوب و از اون مهمتر کیفیت پخش اون موزیکها هستش ، اتفاقی که در بسیاری از کلوپ ها و بارها و دیسکوهای خارجی افتاده و همینطور در 99 درصد کنسرتها و مهمونی های ایرانی می افته این هست که به یکی از مهمترین نکات ، که سیستم صوتی خوب هستش توجه کافی نمی شه ، در اکثر این جاها از نظر مهندسی صدا توجهی به فرکانسهای BASS نمی شه و یا اصلاً BASS وجود نداره و یا اگر هم وجود داره به قدری شکسته و داغون هستش یا در اصطلاح Distortion داره که باعث سردرد شما میشه ، به همان نسبت هم برای جبران عدم حضور و صحیح BASS اندازه صدای تاپ رو بیشتر می کنند که خود این باعث شکستن صدای موزیک میشه و شما عملاً فقط یه سری سروصدای دامب و دومب بد می شنوید که در دراز مدت باعث سردرد شما می شه به جای اینکه باعث به وجد آمدن شما بشه ، یکی از علل عدم موفقیت رقص پارتی های ایرانی در سیدنی و استرالیا هم همین عدم توجه کافی به سیستم صوتی خوب و صدابرداری صحیح هستش .یکی دیگر از اون عوامل ، قشنگی محیط و نورپردازی خوب ودرست هستش که باعث می شه شما در یه باری یا نایت کلوپی احساس خوشحالی بیشتر بکنید و در یک جای دیگر کمتر حال بکنید ،

یکی دیگر از عوامل عشق و حال در بار و نایت کلوپ و دیسکو و این جور جاها ،عوامل فرهنگی و شخصیتی هستش ، که از هر 2 یا 3 مورد بالا مهمتر هستش ، یعنی اگر خودتان فرهنگ حال کردن و لذت بردن در این مکانها رو نداشته باشید و از درون تضاد فرهنگی داشته باشید ، وقتی به این مکانها می روید اون تضادهای فرهنگی و مسائل اخلاقی درونی ، خودشون رو بیشتر نشون می دهند و حساسیت شما بیشتر می شه ، و این باعث می شه که احساس کنید یا پولی که دارید خرج می کنید نمی ارزه و یا اینکه اصلاً احساس لذت کافی رو نمی کنید و درک نمی کنید که چرا خارجی ها دارند اینقدر حال می کنند و شما لذتی نمی برید.

عامل مهم دیگر عامل همراهی هستش ، همراه شما چه همسر شما باشه یا دوستان شما .باید که یک همراه خوب و موفق و فعال برای حضور در این مکانها باشه ، همراه یا همراهان شما باید دارای فرهنگ حال کردن با موزیک و مشروب و دیسکو ، رقص و ساز و آواز باشند ( یکی دیگر از معضلات ایرانی ها این است که دارای ریشه های مذهب ، تعصب ، غیـرت و فرهنگ ضد حال هستند ،این ریشه ها در وجود انسانها در شرایط مختلف خودش رو نشون می دهد. ) پس اگر ناخواسته و یا ندانسته همراه شما دارای ریشه های فرهنگی باشه که با ریشه های فرهنگی شما جور در نیاد باعث می شه که در این مکانها شما به حد کافی عشق و حال نکنید و برعکس ضد حال بخورید.پس همراه شما و فرهنگ همراهی در عشق و حال خودش یکی از عوامل مهم هستش که باید درانتخاب همراه برای ماکسیمم لذت دقت کامل رو داشته باشید ، فکر نکنید با همون دوستی که می رید طبیعت گردی با همون هم می تونید برید نایت کلوپ .

حالا که استانداردهای اولیه برای عشق و حال را شناختید پست بعدی راجع به این هست که کجا برید و چی بخورید و چکار کنید .

هیچ گونه گارانتی در مورد صحت و سقم اینهایی که نوشتم نمی کنم چون من خودم که اهل این کارها و این جورجاها نیستم هر چی میدونم و می نویسم از دیگران شنیدم ، شما هم که رفتید بیاید برای من تعریف بکنید تا شاید من هم یک چیزایی یاد گرفتم .

از پای کامپیوترهاتون تکون نخورید ، برمی گردم.

۲۸ آذر ۱۳۸۸
دوستان من ، عشق و حال رو نباید در هر لحظه از زندگی فراموش کرد ، یکی از دوستان که حدود 60 سال داره مرده بود و دوباره باعملیات احیا برگردونده بودنش ، از گفتگوی خودش با حضرت اضراییل تعریف میکرد (-;
اضراییل : پا شو بریم ، وقت رفتنه ...
دوست من : کجا بریم بابا من تازه اقساط خونه ام تموم شده ،
اضراییل : چه ربطی داره به این که من گفتم ؟ من میگم پا شو بریم تو میگی اقساط خونه تموم شده !
دوست من : ربطش اینه که ما که چشم باز کردیم زمانه بد بود و محله بد بود و امکانات کم بود واز دوران بچگی که چیزی نفهمیدیم ، بعدش هم که رفتیم مدرسه هی زدن توی سرمون که بچه درس بخون الان وقت درس خوندن هستش بزار بزرگ بشی بری دانشگاه بعدش هر کاری دلت خواست بکن ، دانشگاه هم که هیچ آش دهنسوزی نبود ، هی نگاه میکردیم میدیدیم دانشجوهای دنیا چه کار میکنن و چه حالی میکنن ، ما چه کار میکنیم ، خلاصه دوران دانشگاه رو هم گذروندیم گفتن مالیات عمرت رو باید بدی تشریف ببرید خدمت سربازی ، از خدمت که اومدیم همه میرفتن سفر و مهمونی و خوش گذرونی ما گفتیم ما بی پول هستیم باید بریم فعلا دنبال کار بعدش که کار پیدا کردیم و صبح تا شب جون کندیم شاید پولدار شدیم، دیگه باقی عمر رو حال کردیم و کارایی که دوست داریم رو انجام دادیم ، خلاصه نصف عمرمون این طوری گذشت ،گفتیم بابا اصلا اینجا جای زندگی نیست پا شو بریم اونجا ، اونجا باحال هستش جای زندگی یعنی اونجا ، اونجا هم که رسیدیم تا گفتیم آخی، بالاخره رسیدیم به سرزمین موعود حالا بریم حال کنیم بفهمیم زندگی یعنی چی که یه هو یکی زد پس کله مون که فعلا برو دنبال اینکه کار پیدا کنی و زندگی رو رو به راه کنی برو به فکر نون باش به فکر اجاره خونه باش ،
پول آب و برق ، برای اکسیژن هم باید اینجا پول بدی ، پولها رو خرج نکن یه وقتی کار پیدا نمیکنی بد بخت میشی ها ! خلاصه باز هم شبها با استرس خوابیدیم و روزها رو با
کار و پول خرج نکردن و دنبال خواسته هامون نرفتن گذروندیم ، خلاصه کار هم جور شد و جا هم افتادیم به فکر خریدن ماشین بهتر و خونه و اینها باز هم از آنچه که ایده آل مون بود فاصله گرفتیم ،بعدش هم که گفتن اگر وام میخوای خونه بخری باید حداقل 10 درصد پول خونه رو پیش داشته باشی، اینه که ما هم باز بی خیال خریدن قایق و ماهیگیری و موج سواری و اینها شدیم گفتیم باشه پول پیش خونه جمع میکنیم و بعدش هم که وام گرفتیم گفتن مورگیج داری و زنت زایمان داره و به فکر آینده بچه هات باش و خلاصه هر چی ما بیشتر میدویدیم از آنچه که میخواستیم و ایده آل ما بود دور تر میشدیم نه از قایق و قایق سواری خبری بود ، نه از کنسرت و عشق و حال و آب جو خوب و ویسکی جک دانیل ، نه از رقص و ساز و آواز وسیستم صوتی خوب وسینمای خونگی ، نه سفر به دور دنیا ،جایی نمیرفتیم و میترسیدیم 10 نفر رو دعوت کنیم و دور هم جمع بشیم مبادا خرج این ماه زیاد بشه .....
خلاصه پیش خودم گفتم که بزار این ماه که اقساط خونه تموم بشه دیگه گور پدر همه چی ، میرم دنبال اون کارایی که دوست دارم انجام بدم ، قایق میخرم و میرم ماهیگیری ، پاراشوت سوار میشم و میرم سفر دور دنیا، میرقصم و مهمونی میدم ، هوا که آفتابی شد میرم لب دریا و دراز میگشم ، سیگار برگ میکشم و ویسکی جک دانیال میخورم ، شراب 40 ساله میخورم و ... توی همین فکرا بودم که قلبم گرفت و ولو شدم روی زمین فهمیدم که من رو آوردن بیمارستان ، دیگه چیزی نفهمیدم تا اینکه شما خودتون رو معرفی کردین و فرمودید جناب اضراییل هستید و باید بریم ، حالا جون مادرت ،نمیشه بی خیال ما بشی ؟ نمیشه نریم ؟

اضراییل : خاک بر سرت کنن ، خداوند انسان رو آفرید این همه نعمت داد و عقل وشعور داد ، گفت اشرف مخلوقات رو آفریدم ، ما فرشته ها حسودی کردیم به انسان ، گفتیم خوشا به حالشون اشرف مخلوقات هستن و همش عشق و حال میکنند ! و خوشبخت زندگی میکنند ، حالا ببین بعد از 60 سال زندگی هنوز احساس خوشبختی نمیکنه و تازه میخواد بره دنبال آرزوهاش و آنچه که دوست داشته ،
خداوند گفت من به هر کسی یه روحیه ای میدم ، یک استعدادی میدم ، هر کسی با یه چیزی خوشحال بشه و انسان رو اجتماعی می آفرینم که با هم حال کنند ، عقل میدم که عین حیوان سالها فقط به دنبال نیازهای اولیه نباشن ، با هم و از همدیگه لذت ببرند ...
اگر اینها رو که گفتی به خدا گذارش کنم ، خدا از آفریدش نا امید میشه ! پا شو بریم بدبخت که ما از همون روز اول گفتیم که این آدمی که خدا آفرید آخرش تو زرد از آب در میاد ، پا شو بریم که وقت رفتن هستش تازه شانس آوردی که 45 یا 55 سالگی نیومدم سراغت

دوست من : جون مادرت حضرت اضراییل یه 5 سال دیگه بیا بزار من نا کام از این دنیا نرم بزار من یه بار هم که شده برم با این کشتی کروز یه حالی بکنم ، آرزو داشتم یه بار هم که شده کنسرت مایکل جکسون رو برم که آخرش مایکل جکسون هم مرد ، حالا قراره مدونا یه کنسرت بزاره می خوام این یکی رو برم و یه سینمای خونگی مشتی میخواستم توی خونم داشته باشم می خوام برم دنبالش و بسازم ، اهرام ثلاثه رو می خوام ببینم ، میخوام بشم ایندیانا جونز ...

اضراییل : D D D-: اضراییل میخنده و میگه : فکر کردی توی این 5 سال که بهت میدم میتونی این کار ها رو بکنی و ازشون لذت ببری ، فکر نمیکنی دیر شده ؟! 60 سالت شده !

دوست من : نه جون تو تو برو 5 سال دیگه بیا ببین من چه میکنم ! میتترکونم !

دوست من میگفت یه هو صدای بازگشت ضربان قلبم رو از توی دستگاه شنیدم ، چشمهام رو تونستم یه کمی باز کنم دکترا رو میدیم که خوشحال شدن که من رو تونستن احیا کنن ! بد بختها فکر کرده بودن که اونها من رو احیا کردن و برم گردوندن ، نمی دونستن بیچاره اضراییل دلش برام سوخته بوده من رو نبرده و 5 سال دیگه بهم فرصت داده که زندگی کنم و برم دنبال آنچه که دوست داشتم و حال میکردم که انجام بدم .

من که کف کرده بودم از دوستم پرسیدم چند وقت از این قضیه می گذره ؟
دوستم با یه لبخند دردناک گفت 2 سال ! گفتم خوب پس توی این 2 سال حسابی ترکوندی دیگه نه ؟! حال دنیا رو بردی ؟ بگو بینیم چه کردی ؟ اهرام ثلاثه رفتی ؟
گفت : فکر میکردم میشه ، بعدش دیگه نه قلبم درست کار میکنه نه سن و سالم بهم اجازه هیچ حرکتی رو میده ، تازه اگر هم از لحاظ جسمانی توانش رو داشته باشم دیگه حوصله ندارم ، دیگه با هیچی حال نمیکنم ، دیگه نه قایق سواری ، نه کروز ، نه پاراشوت ، نه سینمای خونگی ، حوصله کنسرت مدونا رو هم نداشتم ، در ضمن به خاطر ناراحتی قلبی سوار هواپیما هم نمیتونم بشم ، دکترا گفتن سیگار نکش و مشروب هم فقط ماهی 1 گلاس می تونی بخوری ، نه خودم نه زنم نه میتونیم مهمونی بگیریم نه اعصاب سر وصدا داریم ، از صبح تا شب دم در باغچه خونه نشستم منتظرم که اضراییل بیاد بریم ، کاشکی همون دفعه میرفتم و اینقدر ذجر نمیکشیدم ، اضراییل نامرد هم رفت تا 5 سال دیگه ،
هر چی هم صداش میکنم نمیشنوه که بیاد بریم راحت بشیم ، 2 سالش گذشته ، 3 سال دیگه باید صبر کنم

بهش گفتم شب با بچه ها می خواهیم بریم نایت کلوپی ، دیسکویی ، می خوای بیام با ماشین دنبالت با هم بریم ؟ یه پوسخند بهم زد و گفت نه ، تو برو جای من هم یه آب جو بخور و دعا کن که اضراییل زود تر از سه سال دیگه بیاد )-:

خلاصه ، فهمیدم که زندگی کردن رو نباید فراموش کرد هر لحظه برای اون لحظه زندگی کنیم که هر موقع که اضراییل اومد ، بهش بگیم عشق است ، زندگی رو به اندازه عمری که خدا داده کردیم ، هر کاری می خواستیم بکنیم کردیم ، پس بزن بریم (-:

-----------------------------------------------------------------------------------------------
استخر lane cove
یکی از استخرهای خوب شمال سیدنی هستش ، lane cove یکی از محله ها ی خوب و قدیمی سیدنی هستش ، یه استخر بزرگ داره که ایرانی ها هم زیاد میان به این استخر یکی از غریق نجات هاش هم ایرانی هستش ، 1 استخر سر باز استاندارد داره که من با هاش خیلی حال میکنم ، 50 متر طولش هستش ، خوراک شنا کردن هستش اگر اهل استخر باشین میبینمتون اونجا ، من بیشتر اونجا میرم استخر ، بلیطش هم اگر 20 تایی بخرید میشه 5 دلار اگر جلسه ای بخرید میشه 6.50 ، یه استخر سر بسته هم داره که اون هم بزرگ و خوب هستش، جکوزی و سونا و بدنسازی هم داره ، 1 استخر هم برای بچه ها داره ، یه استخر هم برای بازی بزرگتر ها داره خلاصه جای با حالی هستش ، اگر اومدین شمال سیدنی برای زندگی ، این تنها استخر بزرگ این منطقه هستش که همه امکانات رو هم داره
این هم آدرس وب سایتش : www.lanecoveaquatic.com.au

یکی یا 2 تا پست مفصل راجع به عشق وحال در سیدنی و جاهایی که به طور کلی باید بدونید میزنم ( البته زود ها ، ظرف همین یکی دو روزه ، بعدش یه پست راجع به سیستم کاریابی اینجا میدم که جالب هستش و دیدگاه جدیدی رو میخوام بهتون بدم )

راستی جون من روزی چند بار سر به این وبلاگ من بزنید که من اینجا با یکی از دوستان کل کل داریم سر میزان بازدید کنندگان ،
مطلب جدید هم نبود بازم سر بزنید که من کم نیارم D-: البته قول میدم که مطلب جدید هم تند تند بزارم ، خلاصه حال دادن رو فراموش نکنید دوستان ، روزی چند بار وبلاگ من رو یه کمی زیر و روش کنید ،
قربان شما ، فعلا تا پست بعدی ، از پای کامپیوترهاتون تکون نخورید زود بر میگردم (-;








۲۸ مهر ۱۳۸۸
موقعی که ایران بودم با وبلاگ مهندس ارنست آشنا بودم ، از اونجا که همسر عزیز شبانه روز وبلاگ مهندس ارنست رو زیر و رو میکرد (آخه از طرفداران پر و پا قرص وبلاگ مهندس ارنست بود) منم با وبلاگش آشنا شده بودم اون موقع فکر نمیکردم هیچ وقت ببینمش چون هدفم ملبورن بود و می خواستم ملبورن بمونم ، ولی دست بر قضا سر از سیدنی در آوردم ، موقعی که زیاد از ملبورن خوشم نیومد ، تصمیم گرفتم که برم سیدنی رو ببینم چون همه تحقیقاتم راجع به ملبورن بود ، دنبال یه کسی میگشتم که سیدنی باشه یه کم ازش راجع به سیدنی بپرسم ، خلاصه توی ملبورن به چند نفر که همشون هم اتفاقاًٌ معروف هستند و وب سایت و فروم و وبلاگ دارن ایمیل زدم جریان رو گفتم و گفتم میخوام با شما صحبت کنم ، لطف کنید یا شماره بدید من با شما تماس بگیرم یا اینکه شما با شماره من تماس بگیرید ، اون یکی ها نوشتن حالا بیا توی skype با هم صحبت میکنیم و شماره تلفن ما رو میخوای چکار و از این حرفا ، تنها کسی که پس از گذشت 2 ساعت از ایمیل من با من تماس گرفت و راجع به سیدنی با من صحبت کرد مهندس ارنست بود ، من اون موقع برنامه داشتم که یکشنبه پرواز کنم سیدنی ، مهندس، آخر صحبت پرسید که کی میایی سیدنی منم گفتم یکشنبه ساعت 10 صبح می رسم سیدنی (اون موقع ملبورن بودم ) .
هیچ وقت فکر نمیکردم که مهندس من رو یادش بمونه و یکشنبه ظهر خودش با من تماس بگیره و از من دعوت کنه که سوار قطار بشم و برم پیشش و خودش و خانم عزیز و مهربونش بیان دنبال ما و عصر یکشنبه ما رو سوار ماشینشون کنن و ببرن یه سری از قسمتهای هورنسبی و وارونگا رو نشونمون بدن (تازه اون شب خودشون هم مهمونی دعوت داشتن ) !
این مال روز اولی بود که من رسیدم سیدنی ، یه چشمه دیگه از محبتهای مهندس ارنست رو به خودم براتون میگم و زیاد تفسیرش نمیدم ، اونم این بود که 2 هفته بعد که ما میخواستیم دنبال خونه بگردیم ، بدون اینکه من چیزی به مهندس ارنست گفته باشم، چون میدونست که روز شنبه هستش و روز inspection و ما میخواهیم بریم دنبال خونه صبح روز تعطیلش ساعت 8 صبح به من زنگ زد که من دارم با ماشین میام بریم inspection چون بدون ماشین نمی تونید چند تا جا رو برید inspection .
آخه اینجا بدون ماشین inspection رفتن کار حضرت فیل هستش .
اینا رو میگم که بدونید این آدم کمک کردن رو دوست داره ، به خیلی ها امثال من هم همینطوری و بیشتر از این کمک کرده که یا وبلاگ ندارن که بگن یا یادشون میره که بنویسن ، ولی من چون آدم فراموشکاری نیستم دلم میخواست براتون بنویسم ، چون تازگی مهندس ارنست یه سازمانی راه انداخته به نام گرین آیلند ، می خواستم بدونید که موسس این سازمان سرش درد میکنه برای کمک کردن ، اون موقع ها که من اومدم سیدنی نه گرین آیلند بود نه چیزی ولی میبینید که من و خیلی ها از همین خدمات مهندس ارنست استفاده کردیم .
یک ذره هم این فکر نیاد توی کله تون که اینا همش هماهنگ شده هستش و مهندس ارنست خواسته که من اینطوری بنویسم و تبلیغ کنم برای گرین آیلند و اینا دارن میشن شبکه و می خوان جیب مردم رو خالی بکنن و کیسه دوختند و ....
هیچ کدوم از این حرفا نیست ، فقط میخواستم بدونید که میتونید به مهندس ارنست و تیمش اعتماد کنید و از خدماتشو ن با خیال راحت استفاده کنید شاید تنها تیمی هستن که اتفاقا کیسه ندوختند و صادقانه دوست دارن خدمت کنن و دنبال پول هم واقعا نیستند ، حالا اگر من این سازمان رو راه انداخته بودم حق داشتید اگر می گفتید بیچاره بیکار هستش و پول نداره ، این سازمان رو راه انداخته که پول در بیاره :-)
اکثر شماها که دارید میاین استرالیا بچه های رشته کامپیوتر هستید و میدونید که حقوق متوسط بچه های IT سالیانه بین 80 تا 100 هزار دلار هستش ، پس اتفاقا نه تنها کیسه ندوختن بلکه از روی پولداری و الحمداله نداشتن دقدغه خاطر به فکر خدمت رسانی و ارایه خدمات به تازه واردین هستند پس اصلا از این فکرها نکنید که اینجا یه سری شبکه شدند تحت نام گرین آیلند و کیسه دوختند برای پولای شما ، اینها واقعا علاقمند هستند به کارشون ، ولی وقتی مهمون یک نفر هستش آدم براش گاو میکشه ، ولی وقتی قرار شد بشن 100 نفر دیگه اونوقت باید هر کس دنگ خودش رو بده ، حالا وقتی که قرار هست مهندس ارنست و تیمش یک سری خدماتی رو در اختیار همه دوستانی که دارن میان استرالیا بگزارند و مسئولیت هم بپذیرند ، دیگه نمیشه خدمات رو به صورت رایگان ارائه کرد ، به هر حال این پست رو دوست داشتم بنویسم کوتاه و مختصر و مفید که به اون دوستانی که دوست دارند از خدمات گرین آیلند استفاده کنند با خیال راحت اعتماد کنید و مطمئن باشید که استفاده از خدمات گرین آیلند باعث صرفه جویی در هزینه های شما خواهد شد .
پست بعدی راجع به استخر lane cove هستش ، داریم میریم عشق و حال .

۲۳ شهریور ۱۳۸۸
خلاصه شما اگر رانندگیتون خوب هست و پول هم دارید ، اول کار یه ماشین برید بخرید و یک دستگاه جی پی اس و یک کتاب سید وی Sydway که تمام راههای سیدنی داخلش هست و به دردتون میخوره ، اونهایی هم که میرن ملبورن مل وی هستش ، بعدش دیگه برید عشق وحال فقط حواستون باشه که طبق عادت اول کار نپیچید توی لاین مخالف شاخ به شاخ بزنید به ماشینای دیگه :-)
سرعتتون هم بالای سرعت مجاز طبق تابلوها نباشه که 84 دلار جریمه میشید (جریمش هم میاد درب منزل) به فلکه ها هم که میرسید همیشه به سمت راست باید راه بدید ، سمت چپی شما هم باید به شما راه بده و به همین ترتیب .
روی زمین2 جور خط میبینید که توی ایران نبود یکی خط چین هستش به این معنی هستش که به سمت راستی راه بدید یکی هم خط ممتد هستش که بهش میگن خط توقف که باید به همه راه بدید و 3 ثانیه پشتش بایستید بعد حرکت کنید .(اینجا که بیاین خودتون متوجه میشید کدوم خط ها رو میگم )
من که همون اول کار ماشین خریدم ایین نامه رو هم یه نیم نگاهی توی تهران انداخنه بودم و خلاصه 3 ماه رانندگی کردم و کلاس هم نرفتم و بعد 3 ماه رفتم امتحان رانندگی دادم رد شدم :-) البته نمرم 91 شد ( اینجا از 100 امتیاز 90 امتیاز بگیرید قبول هستید ) پس چرا رد شدم ؟؟! به خاطر اینکه 10 تا مورد هست که اگر رعایت نکنید هر چقدر هم که نمرتون بالا باشه باز هم رد میشید بهش میگن fail Items ،
یه شب با مهندس ارنست رفتیم بیرون توی جاده Pennant hills بودیم که مهندس گفت هر وقت که پشت چراغ قرمز
نفر اول صف هستی ، موقع حرکت باید یه دور سمت چپ بعدش یه دور سمت راست رو نگاه کنی بعدش حرکت کنی وگرنه بری امتحان گواهینامه بدی رد میشی !! من هم گفتم بابا مهندس آخه این که خیلی مسخره هستش بی خیال چراغ که سبز میشه یعنی برو بریم دیگه هی این ور و نگاه کن هی اون ور رو نگاه کن بعد حرکت کن آخه برای چی نه آقا جان این که میگی نیـــــست !
نشون به اون نشون که یکی از fail Items ما همین بود :-)
از اونجا که سه ماه به این خطوطی که بالا اشاره کردم دقت کافی نداشتم ، ممتحن من رو برد توی یه خیابون که از 60 طرف ماشین می اومد خلاصه یه جا یه ماشین داشت از سمت راست می اومد من هم توی یه خیابون هم عرض سمت چپش بودم ، مونده بودم باید بهش راه بدم یا نه ؟ ، من هم خلاصه بهش راه دادم بعد دیدم اون یکی هم ایستاد که من برم حالا من ایستادم که اون بره ، اون ایستاده که من برم :-) خلاصه ممتحن کله ای به علامت تاسف تکان داد من هم فهمیدم که ضایع شده ، حق تقدم با من بوده من هم ایستادم ، این هم یکی دیگه از ایتمهای رد شدن هست که میگه اطاعت نکردی از علامات رانندگی ، یعنی جلوی ماشین سمت راستی خط ایست بوده پس باید به همه راه میداده من هم که خط توقف نداشتم باید میرفتم ، این هم دومیش :-) میرسیم به سومی ! توی ایران عدت داریم موقع دور زدن بعضی وقتها یه دستمون رو میبریم داخل فرمان رو از زیر میگیریم ، این جا این کار بد هستش یعنی باید فرمان رو همیشه از رو بگیرید من هم که موقع دور دو فرمون فرمون رو از داخل گرقته بودم و همینطور موقعی که خواستم دنده عقب برم پشتم رو کامل کامل از امتداد شانه قبل از حرکت نگاه نکرده بودم ( حالش رو بردید !؟ :-) این هم چند نکته کلیدی بقیش رو هم که اینجا اومدید ماشین خریدید یه روز میریم با هم بیرون طبیعت گردی در ضمن بقیش رو بهتون میگم :-)

خلاصه دفعه بعد رفتم و با 107 امتیاز (آخه نمره مثبت هم میدن اگر بچه خوبی باشی) قبول شدم ، ولی موقع حرکت پشت چراغ قرمز اول یه فوت میکردم شونه سمت راست بعدش یه فوت شونه سمت چپ ، بعدش حرکت . موقع دنده عقب هم آینه ها و جلو و پشت و زیر ماشین و همه جا رو شخم میزدم ، بعدش حرکت میکردم ، زیاد هم دنده عقب نرید اگر بیشتر از 7 متر دنده عقب برید رد میشید .دست داخل فرمون قدغن ، به علایم رانندگی روی زمین ماکسیمم دقت رو داشته باشید ، راهنما در هر جابه جا شدن فراموش نشه ، چک کردن نقطه کور از بالای شانه فراموش نشود در هنگام چپ و راست کردن و لاین عوض کردن و دور زدن .
توی تهران که آب جو و عرق میخوردین ، بعدش که میخواستین رانندگی کنید ، باید از پلیس میترسیدین ، اینجا هم به اطلاع میرساند که موقعی که مشروبات الکلی میل میفرمایید و بعدش تا منزل یا تا بار بعدی میخواهید رانندگی کنید باید از پلیس بترسید ( البته اینجا اگر مست در هنگام رانندگی بگیرند شلاق نمی زنند ، ولی نمره منفی میگیرید و تا خرخره باید پول جریمه بدید ، بازداشت هم ممکن هست که بشوید ) این هست که یا مست رانندگی نفرمایید یا اگر مست رانندگی میفرمایید از کوچه پس کوچه ها تشریف ببرید که یه وقتی به ایست بازرسی مخصوص چک الکل در خونتون در خیابانهای اصلی بر نخورید .

امید است کمال استفاده رو از پستهای اخیر برده باشید .
تا پست بعدی (سعی میکنم خیلی زود دوباره بنویسم ، این دفعه میخوام بنویسم که کجاها بار های با حال هستش و کمی از دیسکوها و نایت کلاب های سیدنی براتون بنویسم که رسیدید سیدنی اول کار بدونید کجاها برید با حال تر هستش ، البته من که اهلش نیستم و خودم به چشم خودم ندیدم ، ولی از تجربیات دیگران براتون نقل قول میکنم :- )
شب به خیر

دوستان با عرض پوزش به دلیل تاخیر فراوان در آپدیت کردن وبلاگ ، البته من چون دنبال این هستم که یه چیزایی بنویسم که کمتر نوشته شده به خاطر همین باید بیشتر حوصله داشته باشم برای نوشتن تا بشینم بنویسم ، به هر حال می خوام بگم که این استرالیا کشور بزرگی هستش و همینطور شهر و سیستم قرار گرفتن منازل مسکونی و شهر سازی یه جوری هستش که بدون ماشین پیرتون در میاد که برید این ور و اون ور این هستش که من توصیه میکنم اول کار یه ماشین بگیرید راحت تر به کاراتون میرسید ، تا 3 ماه هم با همون گواهینامه ایرانی و ترجمه گواهینامه یا همون گواهینامه بین المللی که در اصل ترجمه گواهینامه هستش میتونید رانندگی کنید و بعدش هم برید گواهینامه بگیرید دیگه ، دوستانی که میاین سیدنی یه جایی هستش به نام چرچ استریت واقع در پاراماتا که بورس ماشین فروش ها هستش ، چه ماشین های نو و چه ماشین های دست دوم عین ایران خودمون هم هستش یه سریشون شارلاتان هستن و دنبال این هستن که سرتون رو کلاه بزارن یه سری هم آدمهای بهتری هستن و یه سری هم بهتر از بهتر ، من خودم 3 یا 4 روز میرفتم توی این خیابان هی میگشتم تا یه آدم خوب و ماشین خوب و قیمت خوب با هم پیدا کنم و بالاخرهمه رو با هم پیدا کردم و خریدم (ماشین با همه مخلفاتش زیر 10000 تا شد)
مخلفاتش هم میشه رجیستری و بیمه شخص ثالث و ... یه نکنه که من نمیدونستم ماشین رو که رجیستر میکنید میگن بیمه شخص ثالث هم روش هست ولی دقت کنید که مثل شخص ثالث ایران نیست و شامل صدمات وارده به ماشین طرف مقابل نمیشه و فقط شامل صدمات جانی میشه ، پس برای زمانی که تصادف میکنید نیاز به بیمه شخص ثالثی دارید که شامل صدمات به اموال طرف میشه نه جونش ، این بیمه ارزونتر از بیمه کامل هستش حدود 400 دلار هستش ، یه بیمه دیگر هم هست که بیمه کامل هستش که اگر خودتون هم بزنید به دیوار باز خسارت ماشین شما رو میده ؛
البته : حالا اینجا رو داشته باشید که میخوام بگم این خارجیها چه مارمولک های هستند ، وقتی که بیمه میکنید میگید خوب ،خوب هستش، حالا اگر زدم به دیوار خسارت ماشین رو بیمه میده یا اگر زدم به یه ماشین دیگر مقصر بودم دیگه خیالی نیست ، فکر کردی ، اگر گواهینامه شما فول نباشه یعنی پی 1 باشه باید هر بار که تصادف میکنی 400 دلار بدی به شرکت بیمه چون جوهر گواهینامت خشک نشده بوده ، اگر هم پی 2 باشی باید 200 دلار بدی چون جوهر گواهینامت داشته خشک می شده ولی هنوز کامل خشک نشده ، اگر هم فول باشی دیگه چیزی نمیدی چون جوهر گواهینامه دیگه خشک هستش موقعی که تصادف میکنی . تا اینجاش مال گواهینامه بود ، حالا هر دفعه هم که تصادف میکنی یه رقمی رو به عنوان اکسس باید بدی به شرکت بیمه تا وظایف بیمش رو به انجام برسونه که این رقم معمولا زیر 400 دلار نیست بالای 800 دلار هم نیست ، حالا موقعی که ماشین میخری میری بیمه تمام و کمال برای یکسال میکنی 1500 دلار هم میدی، بعدش اگر هم تصادف کردی مثلا 1000 دلار خسارت دید باید700 یا 800 دلار بدی به شرکت بیمه تا اون 1000 دلار رو بهت بده . ( حالتون جا اومد !!! :-)
کیلومتر ماشین :
توی استرالیا ماشینی که در ازای هر سال 20000 کیلومتر راه رفته باشه ماشینی هست که ازش مناسب استفاده شده ، سالس 14 یا 15 تا هم بهتر هستش ، ماشینی که بیشتر از سالی 20000 رفته یعنی زیاد ازش استقاده شده . روی قیمت ماشین تاثیر داره ، خلاصه یه 10000 تا بزارید برای ماشین کنار که اومدید یه ماشین بخرید ، اگر هم که بی پول هستید که خوب مهم نیست اومدید اینجا به محض اینکه برید سر کار میتونید ماشین بخرید خوبش رو هم برید بخرید که تلافی بی ماشینی و گرونی ماشین توی ایران رو در بیارید ، اینجا سر کار برید میتونید برید هر چی دوست دارید قسطی بخرید (برید یه بی ام و بخرید حالش رو ببرید )
ناراحت نباشید .
خسته شدم از بس نوشتم برم یه دوش بگیرم بر گشتم پست بعدی رو راجع به گواهینامه و نکات کنکوریش و مسخرش براتون مینویسم


۱۵ تیر ۱۳۸۸
در ادامه باید بنویسم که ایرانیها چه قدیمی و چه جدید بیشتر به سیدنی مهاجرت کردند تا ملبورن به همین دلیل هم سیدنی بالغ بر نصف جمعیت ایرانی های مقیم استرالیا رو تشکیل میده (البته این آمار خیلی دقیق نیست ولی تقریباً صحیح هستش ) نکته دیگری که احساس خود من است این هستش که نسبت سن ایرانیهای سیدنی بیشتر از سن ایرانیهای مقیم ملبورن هستش این به این دلیل هستش که خیلی از دانشجوهای ایرانی که با ویزای دانشجویی اومدن یا اینکه بورسیه هستند در دانشگاه های ملبورن درس می خوانند به دلیل اینکه ملبورن شهر ارزونتری هستش ولی ایرانی هایی که اومدن سیدنی کمتر دنبال درس و مشق هستن و بیشتر به فکر پول در آوردن هستن نتیجه این که سن اونها نیز نسبتاً بالاتر هستش و قدر پول رو بیشتر میدونند !! :-)
دوستانی که تصور میکنند ملبورن شهر مدرن تری هستش (خود من هم همین تصور رو داشتم ) باید بگم این احساس خیلی محسوس نیست هر 2 تا شهر عمر زیادی دارند و اون مدرنیته ای که من و شما قبل از اومدن متصور هستیم اون مدرنیته ای نیست که منظور خود اینها هستش ، این هست که بیخیال این تصور بشید ، میشه گفت که این طور نیست .
نکته دیگر اینکه به نظر شخص من چه سیتی سیدنی چه سابربهای سیدنی بسیار زیباتر از سیتی و سابربهای ملبورن هستش ، سر سبزی بیشتر و سواحل قشنگ ، جنگل و پارکهای زیبا ، و هوای معتدل تر ، همه و همه تایید کننده این امر هستند البته شاید آدمهای ملبورن بهتر و قشنگ تر و خوش اخلاق تر از آدمهای سیدنی باشند ولی این امر نسبی هستش . باز هم به نظر شما شیرازی ها با حال تر هستند یا تهرانیها ؟ ولی این دلیل نمیشه که همه شیراز رو برای زندگی انتخاب کنند .(یاد اون آهنگ می افتم که می خوند : دخـتـرون دخـتـرون شهر شیــــرااز ... )
نکته دیگر این که اینجا حداقل یه مرکز کامپیوتر داره ، ملبورن که این رو هم نداشت !! :-)
خلاصه بقیه دوستان رو نمیدونم ولی اونهایی که اهل ساحل و جنگل و موج سواری و نایت کلاب و بار و دیسکو و اپرا و کشتی کروز و تکنولوژی و جمعیت بیشتر هستید از سیدنی غافل نشید .
اونهایی که اهل سنت وآرامش و جمعیت کمتر و زندگی بدون استرس و ارزونی نسبی و نزدیکی راه و آب و هوای سردتر و متغیر وآدمهای با حال تر استرالیا یی هستن ، بد نیست گوشه چشمی هم به ملبورن داشته باشند .
اونهایی هم که دوست دارند برن شمال و آب و هوای شمال رو برای زندگی دوست دارند و دوست دارند در تنهایی مطلق به سر ببرند و زندگی بسار بسیار نرم و خواب آلود داشته باشند میتونند بریز بین رو انتخاب کنند .قوانین مالیاتی بریزبین هم آسون تر هستش در ضمن هتلهای مدرن و معماری مدرن رو توی بریزبین بیشتر میتونید ببینید ، کروکودیل و این چیزا هم توی بریزبین بیشتر هستش .
اونهایی هم که دوست دارند در یک روستای بسیار بزرگ شبیه شهر زندگی کنند ، با آب و هوای خشک و روزهای آفتابی بیشتر به دور از هر گونه هیاهو و سوت و کور و روزهای کوتاه و شبهای ساکت و آرام زیر اسمان پر ستاره ، می تونند به پرت فکر کنند .
اونهایی هم که دوست دارند با طبیعت وحش استرالیا عجین بشن و توی حیاط خلوت خونشون سوسمار های چند متری و کروکودییل و مار و انواع مورچه های عجیب و غریب و موشهای بزرگ رفت و آمد داشته باشند و اَب اوریجینال های عزیز رو ملاقات کنند و در گرمای شرجی شدید حال کنند و از از این جور جاها ، حتماً اطراف داروین رو فراموش نکنید .

و اما اون دوستانی که میخواستند بدونند که من با اون چند صد کیلو بار که همراهم بود و در ملبورن منتظر من بودن چه کردم باید بگم که تلفنی یه شرکت ترخیص کار رو در ملبورن پیدا کردم و اون شرکت تمام بارهای من رو ترخیص کرد و انبار داری کرد تا من توی سیدنی خونه پیدا کردم و بعدش تمام بارهای من رو فرستاد دم در خونه و تمام اینها از ملبورن تا سیدنی خرج انبار داری و ترخیص و حمل و نقل هم تقریباً 2500 دلار خرج برداشت و از دم در خونه تا طبقه دوم هم بنده به همراه خاتون عزیز که همیشه یار ویاور بودند و اینجا جا داره که ازشون تشکر کنم ، 540 کیلو بار رو که در 21 کارتن بزرگ بسته بندی شده بود ظرف 2 ساعت بردیم بالا و حالا دیگر توی خونمون در شمال سیدنی ، به همراه کل وسایل باز نشده و بعد از 1 ماه خانه بدوشی نشستیم و خستگی در میکنیم !

حالا ... از این جا به بعد وبلاگ رو در پست های مختلف اختصاص میدم به مسائل مهم بعد از ورود و خرید لوازم منزل و موبایل و کار و تفریحات و هر آنچه که به نظرم جالب باشه و به دردتون بخوره برای خود من هم خاطره باشه .

امیدوارم همتون از وبلاگ من استفاده کنید و وقتی اومدید استرالیا ، اگر گذرتون به سیدنی افتاد با هم بشینیم و گپ بزنیم و حال کنیم .

یه چیزی بهتون بگم ، من قبل از اینکه بیام استرالیا فکر میکردم زبانم خوب هست (البته بد هم نیست و کارم رو راه میندازم ) ولی میخوام بدونید که فکر میکردم اصلا برام فرقی نمیکنه که ایرانیها رو ببینم یا نه یا شهری که میرم ایرانی داشته باشه یا نداشته باشه ، اصلا وقتی به من میگفتن که فلان شهر ایرانی کم داره میگفتم بهتر ! ولی موقعی که اومدم اینجا دیدم سالها شاید طول بکشه تا شما بتونید با یه خارجی اونقدر دوست بشید و فرهنگ همدیگر رو بشناسین و زبانتون هم مثل اونها باشه تا بتونن جای دوست ایرانیتون رو بگیرن ، و براتون ایرانی و خارجی دیگه فرق نکنه ، اگر هم مثل من اهل دوست و دوست داشتن باشین این قضیه بیشتر محسوس هستش . پس نتیجه ای که می خوام بگیرم این هست که اگر می خواهید با خارجیها از بدو امر رفت و آمد داشته باشید و بی خیال ایرانیها بشید ، برید انگلیسی رو تقویت کنید ، قوانین بازیهای کریکت و فوتبال آمریکایی و راگبی رو هم خوب یاد بگیرید و گلف بازی کردن رو شروع کنید ، باربیکیو و سوسیس روی منقل درست کردن رو یاد بگیرید و تمام سریال پرستاران (یه سریال استرالیایی هستش به نام آل سینت ) رو بگیرید و بشینید گوش بدید اگر دیدید که کلمه به کلمه حرفاشون رو میفهمید و با گوشت و پوستتون احساس میکنید و مثل همون هنر پیشه ها هم انگلیسی رو میتونید حرف بزنید بعدش دیگه عشق است ، دیگه خیالی نیست که ایرانی ببینید یا نه ، ولی اگر سر سوزنی غیر از این باشه اون وقت هستش که به اهمیت حضور هر چه بیشتر ایرانیها آگاه خواهید شد . ( این هم برای دوستانی که پیش از اومدن ، مثل من ، خیلی احساس استرالیایی بودن میکنند )

پستهای بعدی رو اختصاص میدم به مسائل مختلف ، رو در واسی هم نکنید و راحت نظر بدید ، هر طور که دوست دارید سوالی هم بود بنویسید تا براتون راجع بهش بنویسم .

فعلا شب بخیر (البته الان اینجا ساعت 6 بعد از ظهر هستش ؛ ولی این ساعت استرالیایی ها میگن شب بخیر !؟ )

۲۸ خرداد ۱۳۸۸
این چند وقت دنبال کار و زندگی و گرفتن گواهینامه و ایجاد نتورکینگ با همکار ها و از این جور چیزا هستم ، حالا راجع به کار و نتورکینگ و گواهینامه و غیره حتماً براتون توی پستهای بعدی مفصل مینویسم ، ولی این رو میگم که بدونید چرا تند تند این وبلاگ رو آپدیت نمیکنم ، ولی هر از گاهی سر میزنم نظراتتون رو میخونم ، در هر حال بریم سر اصل مطلب که چند تا فرق بین ملبورن و سیدنی هستش :
1 - هوای ملبورن همیشه چند درجه سردتر از سیدنی هستش و همینطور خشک تر از هوای سیدنی هستش ، توی تهران که بودم فکر میکردم که خب استرالیا چون خیلی گرم هستش ، خوب هست بریم یه شهری که هواش کمی خنک باشه ، ولی هوای ملبورن خنک تر از اون تصور من بود و طوری که شما توی تابستان نیاز به کولر ندارید (حالا دیگه خودتون پاییز و زمستونش رو حساب کنید دیگه ) نکته دیگه اینکه اینجا مثل تهران از شوفاژخونه و این چیزا خبری نیست ، حالا چرا نمیدونم ولی برای سرما و گرما موقع ساختن خونه ها هیچ گونه تدبیر خاصی انجام نمیدادند به خاطر همین برای گرم کردن خونه شما ابزار کافی مثل شوفاژ و از این جور چیزا ندارید ، این جا گاز گرون هستش (برای مثال پول گاز ما که 2 نفر هستیم و فقط برای غذا پختن از یه گاز 4 شعله رومیزی استفاده میکنیم ، برای 45 روز استفاده اومده 150 دلار ! ) پول برق هم همینطور گرون هستش به خاطر همین نمیتونید 24 ساعت بخاری برقی روشن کنید . خونه ها هم برای داشتن آب گرم از آبگرم کن استفاده میکنند ، خونه های نوساز و نوسازس شده بعضا ًٌ دارای اسپیلت هستند که اون هم مشکل پول برق رو به دنبال دارد . هوای سیدنی در مقایسه چند درجه گرم تر هستش که این برای زمستون وپاییز خیلی دلنشین تر هستش ، هر چند که الان ما توی سیدنی توی خونه داریم با 60 تا یقه اسکی گذران میکنیم ولی هیچ گونه وسایل گرمایی الان نداریم (با یه جفت جوراب کلفت و یه شلوار پشمی و 2 عدد بلوز یقه اسکی میشه زمستون رو گذراند :-) تابستونهای سیدنی هم اونقدر گرم نیست که فکر کنید له له میزنید ، اندازه ای گرم هستش که روزا برید ساحل و صفا بکنید و اکثرا ٌ عصرها خنک میشه و بارون هم میاد ، اینه که شاید توی کل تابستون 2 یا 3 هفته نیاز به کولر داشته باشید . این فرق دمای سیدنی و ملبورن باعث شده که سواحل سیدنی با حال تر باشه و کنار دریا رفتن و موج سواری و جت اسکی و قایقرانی و از این جور چیزا رو بیشتر توی سیدنی ببینید تا ملبورن . در ضمن سیدنی بسیار بسیار سر سبز تر از ملبورن هستش . (بگذریم از اتفاقای عجیب و غریب مثل گرم شدن شدید ملبورن و آتش سوزی های امسال و متغیر بودن هوای ملبورن که در کل به عنوان یه کسی که میخواد توی یه شهر به صورت دایم زندگی کنه خوشایند نیست)

2 - مرکز شهر ملبورن بسیار بسیار کوچکتر از مرکز شهر سیدنی هستش ، مرکز شهر سیدنی زیبا تر از مرکز شهر ملبورن هستش و پر جنب و جوش تر (نظر شخصی رو عرض میکنم ، به ملبورنیها بر نخوره ، نیاز به دفاعیه و دعوی و از این جور چیزا نیست ، من از همین الان تسلیم هستم ، هر چیز مینویسم نظر شخصی هست و خاطره ، همین و بس ..... باشــــه ؟! ) سیدنی شهر بیزینس هستش ، شهر تقلا کردن ، شهر استرس بیشتر ، شهر گرانتر ، شهر مهاجرت ، ولی ملبورن شهر دانشجویی هستش ، قیمت خونه ها ارزونتر هستش نسبت به سیدنی ، ترم دارد (البته من که یکی از دلایلی که از ملبورن خوشم نیومد همین ترمها بود که بعضی هاش مال جنگ جهانی دوم بود ، ولی بعضی ها این رو نقطه خوب میدونند ، ) یه فرق دیگری هم هستش برای اونهایی که بیزینس های بزرگ تاسیس میکنند دفتر مرکزی یا کارخونشون رو میبرند ملبورن تا حد امکان ، چون اون جا قوانین مالیاتی ایالتی آسون تر و کمتر هستش به خاطر این دفاتر مرکزی بیزنس های بزرگ در ملبورن هستش که مالیات کمتر بدهند و حالش رو ببرند . ملبورن که من داشتم افسرده میشدم ، ترجیح دادم بیام سیدنی اجاره گرونتر بدم و مالیات ایالتی بیشتر بدم تا این که بمونم ملبورن :-) تهران هم همینجوری بود خونه گرون تر بود و کرایه تاکسی و حمل ونقل گرونتر بود تا مثلا اصفهان ، ولی آدمها بازم ترجیح میدادن بمونن تهران .

3- ملبورن معروف هستش به شهر فرهنگ و کافه و رستوران ، سیدنی شهر پول و بار و نایت کلوپ و ساحل و از این جور چیزاست .

باز دوباره مخم هنگ کرده ، نمیتونم تمرکز کنم و بنویسم میخوام بقیش رو بگذارم بعدا ً ، فعلا ً ....
۱۸ خرداد ۱۳۸۸
خلاصه پیش خودم گفتم که شاید اصلا شهر مقصد رو اشتباه انتخاب کردم ، از اونجا که از روز اول که رفتم دنبال کامپیوتر و بعدش هم دنبال مابقی قضایا به اون نتایج دلخواهم نرسیدم و فضای شهر هم همونطور که گفتم زیاد باب میل من نبود و احساس میکردم که ملبورن خیلی زنده نیست ، پیش خودم گفتم که اصلا شاید شهر مقصد رو اشتباه انتخاب کردم ، از هر کسی میپرسیدم که ملبورن بهتر هستش یا سیدنی ؟ همه میگفتن که ملبورن خیلی بهتر از سیدنی هستش ، به هر استرالیایی و یا هر کس که مدت زیادی بود که توی ملبورن زندگی میکرد میرسیدم میپرسیدم به نظر شما ملبورن بهتر هستش یا سیدنی ؟ همه میگفتن آقا معلوم ملبورن خیلی بهتر از سیدنی هستش ، سیدنی شلوغ ، کثیف ، معماری خوب نداره ، شهرش روی حساب و کتاب ساخته نشده ، قدیمی هستش ، آدماش خوب نیستن ، فرهنگ نداره ،
خلاصه همه میگفتن بهترین شهر همین ملبورن هستش ، همین انتخابی که کردی بهترین انتخاب هستش ، برای کار زندگی ، تفریح ، ورزش هر کاری ملبورن بهتر از سیدنی هستش !
من دیگه کف کرده بودم ، پیش خودم گفتم اگر ملبورن تازه بهترین هستش ، دیگه ببین سیدنی چی هستش ؟!! خلاصه با همفکری دوستان تصمیم گرفتم که یه بلیط 1 طرفه بگیرم برم سیدنی رو ببینم ، اگر از سیدنی خوشم اومد بمونم سیدی ، اگر دیدم سیدنی هم مثل ملبورن هستش برگردم ملبورن .
حالا اینجا رو هم داشته باشید که 520 کیلو بار هم توی فرودگاه ملبورن رسیده که باید برم تحویل بگیرم وگرنه روزی 78 دلار باید هزینه انبار داری بدم !! حالا چرا 78 دلار من که از بچه های میگرنت هلپ شنیده بودم که روزی 30 دلار هستش هزینه انبار داری ؟!! گفتم آقا مگر روزی 30 دلار نیستش ؟ گفتند بستگی به وزن بارت داره برای 520 کیلو میشه 78 دلار روزی !!!
خلاصه بیخیال بارامون شدیم و گذاشتیم ملبورن و سوار هواپیما شدیم اومدیم سیدنی .
توی مسیر فرودگاه به اون جایی که برای موقت شبی 120 دلار اجاره کرده بودم و یه جای خیلی خوب و با حال و با کلاس سیدنی بود و مثل مثلا خیابان ولیعصر ما بود توی تهران ، یه خانمی پرسید که شما از کجا میایید ؟ گفتیم از ملبورن ، اومدیم ببینیم کدوم شهر با حال تر هستش برای زندگی و کار و بیزینس ؟ ملبورن یا سیدنی ، برگشت گفت شما عاشق سیدنی میشید ، هیچ جا مثل سیدنی نیستش !!
منم گفتم توی ملبورن هم که بودم همه ملبورنی ها میگفتن که هیج جای استرالیا مثل ملبورن نمیشه !! اون خانم هم گفت مطمئن هستم که ملبورنیها این رو میگن ( بعداً فهمیدم که بابا ، این جماعت ملبورن و سیدنی با هم روابطشون شکرآب هستش اصلا ً ، یعنی ملبورنیها میگن ما کارمون درست ، سیدنی ها بی فرهنگ و لت وپارن ، سید نی ها میگن ما شهر برتر هستیم و شهر المپیک و شهر عزیز هستیم و ما کارمون درست هستش ، دولت هم از دست این دو تا ، پایتخت رو بر داشته برده گذاشته بین این 2 شهر در کانبرا که این 2 تا دعواشون نشه )
خلاصه از او نجا که اول ورودمون رسیدیم یه جای با حال و زنده سیدنی به نام "کرمورن " واقع در سواحل شمالی بعدش هم رفتیم شهر سیدنی رو دیدیم و خلاصه از همون روز اول فهمیدم سیدنی شهر من است و تصمیم گرفتم که دیگر به ملبورن بر نگردم و توی همین سیدنی زندگی رو شروع کنیم
توی پست بعد کمی از تفاوتهای سیدنی و ملبورن براتون مینویسم .....
در ضمن هم میگم که حالا مصیبت بود پیدا کردن خونه و با اون 520 کیلو که توی فردگاه ملبورن هست حالا باید چه کنیم ؟!!!
۹ خرداد ۱۳۸۸
براتون توی پست های قبلی نوشتم که در بدو ورود به ملبورن چه کار کردم و چه شد و کجا رفتم اقامت موقت و شاید هم که ننوشته باشم که بسیاری از سابربهای خوب و معروف ملبورن (یا همون ملبن ) رو طی 10 روز ماندگاری توی ملبورن رفتم و دیدم ، از کنار ساحل سنت کیلدا گرفته تا خیابان چَپــِل و سابربهای خوبی مثل برایتون و سات یارا و همینطور سابربهای عرب نشین مثل پرستون و سابرب قشنگ و دور و ایرانی نشین دانکستر و و همینطور سابربهایی که پر از چینی بود مثل باکس هیل و مرکز شهر ملبورن رو هم که دیگه اینقدر توش چرخیده بودیم از صبح تا شب که دیگه مثل کف دستمون میشناختیم ، براتون یه سری عکس هم که در پست های قبلی از ملبورن گذاشتم حالش رو ببرید .

ولی احساسی که ملبورن به من میداد ، مثل احساسی بود که در هنگام مسافرت به شهرستانهای ایران داشتم ، خیلی حال نمیکردم ، تصور من از جایی که می خواستم برم با ملبورن فرق میکرد ، هوای ملبورن سردتر از آن چیزی بود که من تصور میکردم ، مردمانش کمتر به پولدارهایی که من تصور میکردم شبیه بودن ، اون مدرنیته ای که من از خارج تصور میکردم توی ملبورن پیدا نمیکردم ، اون لب ساحل شلوغ و اکتیو و با حالی که دوست داشتم توی ملبورن نبود ، اون بارهای بزرگ و با حالی که دوست داشتم ببینمشون رو نمیدیدم ، شهر خیلی آرومتر از احساس من از یه شهر باحال خارجی بود ، بیزینسمن نمیدیدم ، بیشتر همه جوان بودند و دانشجو ، سن آدمها یا بسیار جوان و یا پیر بود ، من میان سال کمتر میدیدم ، آدمها ساده زندگی میکردن و شهر آروم بود ، ملبورن به نظر من یه شهر دانشجویی بود ، بیشتر یاد آور اصفهان و شیراز بود تا یاد آور تهران ، به نظر من پولهای کلان توی ملبورن رد و بدل نمیشد ، ملبورن شهر هنر و فرهنگ ، شهر کافه و رستوران بود ( نه بار و دیسکو و نایت کلوپ ) ، ملبورن شهر آرامش و زندگی بود ،
ملبورن اونقدر که من انتظارش رو داشتم طبیعت سر سبز و وحشی نداشت ، جریان زندگی دارای اون سرعتی که من دوست داشتم نبود ، اون زرق و برق و اون شهر وحشی و سکسی که من دنبالش بودم ، ملبورن نبود .
بقیه رو در پست بعد بخونید
ببخشید که دیر آپدیت میکنم ، دنبال کار و گرفتاری هستم دیگه ، ولی خلاصه امروز تصمیم گرفتم که آپدیت کنم این وبلاگ رو .

اونهایی که همه عمرشون رو تهران گذروندن و یا عمده عمرشون رو تهران بودن شاید این مطلبی که میخوام بنویسم رو احساس کرده باشند (اگر احساس شما هم اینطوری بود که من میخوام بنویسم یه نظر بدید بدونم من تنها نیستم )
داستان از این قرار هست که من اصلا بیشتر از چند روز نمیتونستم خارج از تهران بمونم ،حتی برای مسافرت هم که میرفتم به شهرستان های ایران باز هم بیشتر از 3 یا 4 روز نمیتونستم بمونم و باید هر چه زود تر بر میگشتم تهران ، حالا چرا ؟! چون وقتی که از تهران دور میشدم احساس میکردم از امکانات دور شدم ، احساس میکردم انتخاب ها محدود شدن ، احساس میکردم شهر اون گستردگی تهران رو نداره ، احساس میکردم آدمها فرهنگشون با فرهنگ من فاصله داره ، احساس تنهایی میکردم ، احساس می کردم شهر جنب و جوش کافی رو نداره ، یه دفعه یادم هست که چند سال پیش رفتم به یکی از شهرستانهای ایران و بنا به عللی تصمیم گرفتیم که بریم یکی دو تا بازی کامپیوتری با حال بخریم و بنشینیم به بازی کردن ، خلاصه گفتیم کجا بریم بازی کامپیوتری بخریم ؟ گفتن برو فلان جا یه مغازه داره که بازی های کامپیوتری میفروشه ، بعد از اینکه رسیدیم دیدیم یه مغازه هستش 10 تا دونه بازی داره اونم همشون قدیمی ، خلاصه اون بازی که دلمون میخواست رو پیدا نکردیم ، حالا تصور کنید اگر تهران بودیم چند تا بازار کامپیوتر و چند تا مغازه بازی فروشی بود که میتونستیم بریم 1000 تا عنوان بازی ببینیم ، همشون هم جدید ، این یه مثال بود برای این که بدونید وقتی میگم احساس میکردم انخاب ها محدود میشه یعنی چی ؟، حالا همین رو تعمیم بدید به بقیه چیزای دیگه ، مکانهای تفریح ، رستورانهای خوب ، مدارس ، آموزشگاه ها ، مراکز تجاری ، بیزینس ، سبک زندگی ، از همه مهمتر فضای شهر و سیستم شهری ، مدرنیته ، نبود ساختمانهای بلند ، خلوتی ، کمی رفت وآمد و کلی چیزای دیگه که شاید در توانم نباشه که بتونم با قلم فرسایی (یا کیبورد فرسایی ) براتون احساس خودم رو توضیح بدم ; ولی این رو میدونم که احساس زندگی کردن در تهران خیلی فرق میکنه با احساس زندگی کردن در شهرستان ، البته دلیل نداره که این احساس از مسایل خوب نشات بگیره ، برعکس توی تهران استرس بیشتر هستش ، همه چیز گرونتر هستش ، حمل ونقل ، خورد و خوراک ، آدمها لطافتشون رو از دست میدن زمخت میشن ، یلخی میشن ، از بد رفتاری کردن با همدیگر ابایی ندارن ، رقابت هم به طبع بیشتر هستش ، فضای شهر نشینی مدرنتر هستش ، قشر مرفه هم توی تهران بیشتر هستش و خیلی چیزای دیگه که خوب و بدش با هم باعث میشه که یکی تهران رو دوست داشته باشه و حاضر نباشه جای دیگه زندگی کنه ولی یکی دیگه دوست داره بره توی مثلا ً اصفهان یا شیراز زندگی کنه ، آب و هوا هم خودش مسئله مهمی هستش و در روحیه آدمها تاثیر مختلف میگذاره ، در هر صورت تصور کنید فرق زندگی توی تهران با زندگی توی اصفهان یا مثلا ً شیراز یا مثلا ً مشهد یا اهواز ، شیرازی ها آدمهای با حال و با صفا اهل حال و گل و بلبل و چمن و جوی آب و و فالوده و .... ، اصفهان شهر فرهنگ و تاریخ و هنر و .... ، اهوازی ها آدمهای خونگرم و با صفا، وُلک ... ،
خلاصه من توی هیچ شهری توی ایران به غیر از تهران نمیتونستم زندگی کنم بقیه ماجرا رو توی پست بعدی بخونید
۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۸
اگر یادتون باشه توی اون پست مربوط به اینترنت نوشته بودم :
"
خلاصه اینکه لپ تاپ دار که شدیم ، اینترنت دار هم شدیم ، حالا یک کم اوضاع بهتر شد ، ولی بعد از گذشت این 1 هفته که توی ملبورن هستم و دنبال لپ تاپ و مانیتور و اینترنت بودیم و در ضمن شهر رو هم گشتیم ، یه مشکل بزرگ تر پیش اومده که حالا براتون توی پست های بعدی مینویسم . فعلا ً ...."

یه پست دیگه میزنم بعد میگم مشکل چی بود ، باشه ؟...

من توی تهران هم که بودم هفته ای 2 بار میرفتم استخر ، ملبورن هم که رسیدیم گفتم یه هفته شده نرفتیم استخر ، از این و اون پرسیدیم گفتیم کجا بریم استخر که با حال باشه ؟گفتن برو ملبورن آکواتیک سنتر ، ما هم رفتیم نفری 6.50$ دادیم رفتیم تو ، یه استخرروباز داشت ، یه استخر سر پوشیده ، سونا ، جکوزی ، سرسره آبی ، سکوهای مختلف در اندازه های مختلف برای دایو زدن خلاصه جاتون خالی چقدر حال کردیم ، موقعی که داشتم حال میکردم پیش خودم گفتم این همه امکانات فقط با 6.50$ به پول خودمون که حساب کردم اون موقع میشد 4500 تومان ، یادم افتاد توی تهران یه جا میرفتیم استخر که یه استخر داشت اندازه حوض (8 قدم در 20 قدم ) یه جکوزی کوچولو و یه سونا نسبتاً بزرگ که برای استفاده از این امکانات باید 10000 تومان پول میدادی ، بعدش حساب کردم دیدم یه استخر دیگه که بعضی وقت ها اون رفیقمون ما رو مهمون میکرد (آخه خودم دیگه پول نداشتم که اون جا برم ، دوستمون ما رو می برد ) بلیطش بود 25000 تومان ! تازه امکاناتش هم یکی بود . خلاصه یه استخر ارزون توی جنوب تهران پیدا کرده بودیم که 6000 تومان میگرفت ، همه روی کول هم دیگه شنا میکردن !
حساب کردم دیدم که اگر متوسط حقوق یه کارمند رو در ایران بگیریم 500000 تومان با یه ماه حقوقش 50 بار میتونه بره استخر و یا اینکه 1/50 حقوقش رو باید بده تا یه بار بره استخر ( با این فرض که بلیط استخر به طور متوسط توی ایران 10000 تومان هستش) هر چند که در موارد معمول تر ، یکی مثل مادر بنده که حقوق بازنشستگیش 250000 تومان هستش باید 1/25 حقوقش رو بده تا یه بار بتواند استخر برود ، در ضمن باید همسرتون رو هم توی خونه تنها بزارین خودتون تنهایی برید حال کنید ! ( آخه جهت اطلاع توی ایران کسی با همسرش نمیتونه بره استخر) .
دیدم اینجا توی ملبن ، یه نفر هم سطح همون که توی ایران ماهی 500000 تومان حقوق میگیره ، اینجا حدود 5500 دلار حقوق ماهیانه میگیره ، که با این حقوق می تواند 845 بار بره استخر ! ، یا به عبارتی برای یک بار استخر رفتن 1/845 حقوقش رو خرج استخر میکند ! ( البته با این تفاسیر، تفاوتش نسبت به ایران ، زیاد چشمگیر نیست !!!!) ، در ضمن ، اینکه همسرش رو هم با خودش میتونه ببره استخر ! ( خدا مرگم بده !!)

ببخشید زیاد سرتون رو درد آوردم ، این همه حرف زدم آخرش منظورم این بود که رفتید ملبن یه سر به آکواتیک سنتر ملبن هم بزنید ، بد نمیگذره .
امـّّا .... ؟
استخر های اینجا یه فرقی با استخرهای خودمون دارند ، اون هم اینکه توی تهران دم در کفشت رو میگرفتن ، یه دمپایی بهت میدادن ، بعدش کفشت رو میگذاشتن جای اون دمپایی !(خب دوباره که کفش رو تحویل میگرفت دمپایی رو میگذاشت جای کفش قبلی ؛ یعنی عملا ً کف دمپایی رو هم کثیف میکرد ) ، هیچ کس حق نداشت با کفش بره کنار استخر ، خانمها باید آرایششون رو کاملا ً پاک میکردن بعد میرفتن توی آب ،یکی نشسته بود چک کنه ببینه خانمی با آرایش نره توی آب ، یکی هم نشسته بود هی به همه گوشزد میکرد که بعد از سونا دوش بگیرید برید توی استخر یا روی در و دیوار نوشته بود که قبل از اینکه برید توی آب دوش بگیرید ، هیچ کدوم این چیزا رو این جا نمیبینید ، یعنی آدمها با کفش میان لب استخر ، بعضی از خانمها و آقایونی که فقط بچشون رو میارن استخر خودشون نمی خوان برن توی آب با همون کفش میان لب استخر میشینند ، کسی هم نیست به خانمها بگه آرایشتون رو پاک کنید برید توی آب ، کسی هم کاری نداره که قبل از اینکه میری توی استخر دوش گرفتی یا نه ! خلاصه اینجا همه فرض رو بر این گذاشتن که شما خودت عقلت میرسه که مسایل بهداشتی رو رعایت کنید و برای رعایت بهداشت نیاز به آقا بالا سر نیست !

خدایی عجب استخری هستش این استخر ، همش از این سرسره آبی میریم بالا ، سُر میخوریم ، میایم پایین ، دوباره میریم بالا ........
جای همگی خالی ...


























"ملبورن" بنویسید ، بخوانید "ملبن" ، اون لام وسط رو هم اگر تلفظ نکردید و فقط صداش رو در اوردید دیگه میشید اَُزی .

۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۸
به در خواست دوستان دوباره قالب وبلاگ رو عوض کردم ، ببینید خوشتون میاد ، این بار دیگه عوضش نمی کنم ؟ کف کردم تا این قالب رو نصف نیمه فارسی سازیش کردم !

برای نظر دادن باید روی کلمه نظرات ( توی این کادر مستطیلی آبی) کلیک کنید . اگر هم نظری برای برطرف شدن اشکالاتش دارید بنویسید لطفا ً .
۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
به در خواست دوستان قالب وبلاگ رو عوض کردم ، ببینید خوشتون میاد یا دوباره عوضش کنم ؟

برای نظر دادن باید روی اون علامت ( حباب کامنت ) مشکی کلیک کنید ، همگی لطف کنید نظر بدید ببینیم خوب شده یا نه ؟
۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۸
salam
ma montazere case officer hastim va ba ein neveshtehaye shoma kheili kheili negaran shodim
avalin bar ast ke eintori raje be australia mishnavim. mishe etelaate bishtari bedim

دوستان من ، من دارم ریز به ریز مسایل رو مینویسم و توجه بکنید که من تازه یک هفته از داستان مهاجرتمون رو نوشتم ، صبر کنید عجله نکنید ، همتون رو اکیدا ً تشویق به مهاجرت میکنم هر چه زودتر پاشین بیایین ، من مسائلی رو که بهش برخوردم و نمیدونستم و چیز های مهمی رو که باید بگم میگم وگرنه از خوبیهای اینجا همه گفتن و میگن و من هم در پست های بعدی خواهم گفت ولی چیزهای مهمی است که یا دیگران بهش بر نخوردن یا اگر برخوردن ، گذشتن و نه نوشتن و نه گفتن ؛ اینجا که میایید احساسات جدید در شما به وجود میاد و من دارم سعی میکنم شما رو از به وجود آمدن این احساسات جدید مطلع کنم ، خیلی بهتر هستش که شما این احساسات رو در ایران قبل از اومدن حس کنید تا اینکه بیایید اینجا بعدش حس کنید ! به عنوان مثال من خیلی از دوستان و اقوامم در اروپا و آمریکا هستند و سالها میان ومیرن و راجع به خارج باهاشون صحبت کرده بودم ولی هیچ کدوم نگفته بودن که آقا اینا شلنگ آب ندارند توی توالتاشون و خودشون رو با آب نمی شورند و فقط با دستمال پاک میکنند و بلند میشن میان بیرون ، این رو من خودم یک ماه مونده بود به مهاجرتم و وقتی ویزامون اومده بود تازه از توی فروم میگرنت هلپ و از دوستانی که اومده بودند اینجا شنیدم و جدی گرفتم قضیه رو ، حتی توی فیلمهای کمدی آمریکایی که من خیلی بهشون علاقه دارم 10 بار دیده بودم که برای خنده یارو میره توی توالت و اسهال هم داشته و بعد از اینکه حسابی کارش رو میکنه یهو میبینی که دستمال توالت تموم شده و توالت دستمال نداره !! آقا پیراهنش رو در میاره با زیر پوشش خودش رو پاک میکنه . زیرپوش رو هم یه جایی توی توالت جا سازی میکنه ، ولی باز هم جدی نگرفته بودم که اینها توی توالتشون آب ندارن و هیچ کس هم در طول سالها که من راجع به انواع واقسام نقاط دنیا و خوب و بد خارج صحبت میکردم این نکته رو جدی نگفته بود ، که آقا آفتابه یادتون نره ، یا این که بگه لوله آفتابه های ایرانی کوتاه هستش ، خوب به اونجا که باید برسه نمیرسه، یه جور آفتابه تهیه کنید که شبیه آب پاش لوله بلند داشته باشه ( یادم باشه یه عکس آفتابه کارا و به درد بخور رو براتون بزارم که خواستید بخرید بدونید چی بخرید بیارید )
خلاصه من این جا تصمیم دارم خوب و بد رو با هم بگم ، نه اینکه فقط بگم آقا یه بسته 24 تایی آب جو HEINEKEN توی ایران بود 160000 تومان ، اینجا هستش 40000 تومان ، شما هم قند توی دلتون آب بشه ! یا اینکه فقط بگم آقا اینجا همه از ساعت 5 به بعد میرن دنبال عشق و حال توی بار و دیسکو و لب ساحل و استخر و بدنسازی و با روزی 8 ساعت کار زندگی توپ میکنند و هر کسی هر جور دوست داره میره توی خیابون و .... ( اینها و خوبیهای اینجا رو خواهم گفت ولی همشو در هم میگم ، سوا نمیکنم، و در ضمن اینها که گفتم که بدی نیست که ! اینها واقعیت همه جای دنیاست ، همتون هم می دونید ولی بعضی وقتها توجه بهشون نمیکنید ، یاد تون میره .

خلاصه عجله نکنید KEEP READING به جاهای خوبشم میرسیم ، نگران هم نباشید خودتون رو قوی کنید ، انگلیسی رو تقویت کنید ، تخصص هاتون رو تقویت کنید پاشید بیاین اینجا کنار همدیگه حالشو ببریم .

خب ، حالا که لپ تاپ دار شدیم چکار کنیم ؟ لپ تاپ بدون اینترنت که حال نمیده !
پس تصمیم گرفتیم که بریم Broadband Internet بگیریم ، شرکتهایی که به سرویس موبایل میدن سرویس اینترنت بی سیم هم میدن ،
من چون دقیقاً نمی دونستم که این سرویس سیستمش چطور هست ، برای اونهایی که مثل من نمی دونند طرز کارش رو خیلی ساده توضیح میدم (متخصصین IT لطفاً من رو ببخشن که مسائل بدوی و واضح رو اینقدر توضیح میدم تازه اینقدر هم سطحی و عامیانه ، برای اونهایی که مثل من نمیدونن می نویسم ، شما این قسمت رو ایگنور کنید ) یه سیم کارت بهتون میدن عین سیم کارتهای موبایل ، به جای این که سرویس voice اکتیو باشه ، سرویس اینترنتش اکتیو هستش ، اون سیم کارت رو حالا چطوری باید بگذارید توی کامپیوتر ؟ یه مودم بهتون میدن شبیه به یه فلش کارت که از طریق پورت USB به کامپیوتر وصل میشه ، یه درایور و نرم افزار هم داره که اتوماتیک تنظیمات داخلی کامپیوتر رو انجام میده ، پس به محض اینکه شما سیم کارت رو درون مودم قرار بدید و مودم رو به کامپیوتر وصل کنید اتوماتیک خودش نصب میشه و بعد از نصب هم دیگه به اینترنت وصل هستید .
بعد از بررسی های زیاد بین شرکت optus , 3 ,telstra,vodafone,virginblue و حالا چند تا دیگه که یادم نمیاد ،دیدیم 3 از همه ارزونتر و سرویس هاش هم بهتر هستش و چون مودم رو باید بخرید مودم رو از بقیه ارزونتر میفروخت ، سرویس اینترنت ماهیانش هم از بقیه ارزونتر بود ( جهت اطلاع قیمت سرویس های موبایلش هم بهتر هستش و اینجا دیگه خیلی همه گیر شده ) یه پرانتز دیگه ( گوشی موبایل خوب با خودتون بیارید خیلی خیلی خیلی بهتر هستش تا اینکه اوایل کار بخواهید گوشی هم اینجا بگیرید ) عکس یکی از سرویس پرو وایدر های 3 رو هم میگذارم برای اینکه تصوری داشته باشید که کجا باید برید و دنبال چجور فروشگاهی بگردید .

آقایان و خانمها اینها که من مینویسم نسخه نیست ها ؛ خاطره هستش ، یه وقت فکر نکنید برای مها جرتتون نسخه مینویسم که چه بکنید و چه نکنید ، it is none of my business ، مینویسم که اگر اهل وبلاگ خوندن هستید و دنبال تجربه های عملی و واقعی هستید ، اینجا شاید که پیداش کنید و باهاش حال کنید ، هر چند که قبلا ً توی پست اولم نوشتم که : هر آنچه مینویسم برداشت و تصور شخصی و شاید هم یک رویا باشد گاهی !

وقتی مودم رو میخرید 3 یک سرویس داره که 144 دلار ازتون میگیره 12 گیگ اینترنت بهتون میده برای 12 ماه ، این خیلی به صرفه هستش ، البته من خودم اولش فکر کردم به صرفه نیست ، من خودم این سرویس رو نگرفتم ولی بعد از گذشت 2 ماه پشیمون شدم !! توی پست های قبلی هم لینک مودمهای BROADBAND رو گذاشتم اگر کسی خواست ببینه .

خلاص اینکه لپ تاپ دار که شدیم ، اینترنت دار هم شدیم ، حالا یک کم اوضاع بهتر شد ، ولی بعد از گذشت این 1 هفته که توی ملبورن هستم و دنبال لپ تاپ و مانیتور و اینترنت بودیم و در ضمن شهر رو هم گشتیم ، یه مشکل بزرگ تر پیش اومده که حالا براتون توی پست های بعدی مینویسم . فعلا ً ....

۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸
واقعاً سپاسگذار هستم از تمامی دوستانی که نظر میدن ، خواهش میکنم به نظر دادن ادامه بدید چون واقعاً نظراتتون مکمّل نوشته های من هست . بعضی از نظرها فوق العاده هستش و واقعاً مکمل وبلاگ و نوشته های وبلاگ هستند ، برای اینکه مطمئن بشم این گونه نظرات خیلی خوب و به درد بخور میان نظرات مختلف گم نمی شوند و برای اینکه بعضی از دوستان فقط مطالب رو مطالعه میکنند و به نظرات نمی پردازند ، تصمیم گرفتم که میان پست ها ، پستی به عنوان "نظرات طلایی مکمل" قرار بدهم و نظراتی را که دوست دارم همه دوستان ببینند و به آنها توجه کنند را ، درون این پستها جای بدهم ، و اما از دوستانی که نظراتشون درون پستهای نظرات مکمل قرار میگیرند ، تمنا دارم که به مطالعه وبلاگ ادامه بدهند و این وبلاگ را از نظرات با ارزششون (نه فقط برای من ، بلکه برای همه آنهایی که این وبلاگ رو مطالعه میکنند ) بی نصیب نگذارند ، چون هدف من این است که دوستانی که بعد از ما میایند و همینطور دوستان تازه وارد که خود من هم جزء همان دسته هستم ، منبعی داشته باشند که بهتر تصمیم بگیرند و شروع بهتر و بینش بهتری از حضورشان در استرالیا و همینطور پروسه مهاجرت داشته باشند . خواهش دیگر من این است که نظراتشون و آگاهی هایشان مبسوط تر باشد تا مورد استفاده عملی همه دوستان قرار بگیرد . با سپاس فراوان

نظر مکمل 1 :
عزیز من، مطمئنی شما استرالیا هستی؟ یکی از کشورهای مشترک المنافعی، چیزی نیستی؟ والا اینجا بجز انرژی (برق، گاز و آب) همه چی سرتر و ارزونتر از ایرانه. کیفیت اصلا قابل مقایسه با آشغالایی که تو ایران بهمون می اندازن نیست. من فکر می کنم شما تازه واردی و هنوز نمی دونی از کجا بخری و کی بخری!!!! اگه یاد بگیری و جنس های مارک دار و به قیمت جنس های چینی تو ایران بخری، اونوقت تازه حالش رو می بری. برای کامپیوتر هم فکر کنم این کاره نیستی وگرنه اینجا آخرشه ;)

نظر مکمل 2 :
سلام
ممنون از نوشته هاتون. ولي اگه ناراحت نمي شيد بايد بگم كه اگه كمي تحقيق در رابطه با كشورهاي ديگه مخصوصا اروپايي و استراليا كرده بوديد حداقل در رابطه با ساعات كاري فروشگاه ها و شلوغي شهر بعد از ساعت 5 مايوس نمي شديد.
مهاجرت خيلي بستگي به تحقيق در رابطه با همه جوانب اون داره .



۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۸
اینجا یه چیز جالب اینکه را به راه پلیس امنیت اخلاقی نمیبینی ! من نمیفهمم ، اگر پلیس یه مملکت به اخلاق مردم رسیدگی نکنه پس به چه درد میخوره ؟؟!!

چند تا نتیجه گیری میخوام بکنم با اجازه همه دوستان و پیش کسوتان عزیز :

1- بیزینس همه جای دنیا یه جور هستش و همه برای فروختن جنسشون به هر راهی متوسل میشن و حتی بعضاً میبینید که خیلی راحت دروغ میگن و سرتون رو کلاه میگذارند ! اینجا دروغ گفتن هم انواع و اقسام داره و مخ زنی هم شامل مراتب و کلاسهای مختلف در رشته های مختلف میشه ، پس فکر نکنید که میایید یه جا که مدینه فاضله هستش و به همه میتونید خیلی راحت اعتماد کنید ! (در موردش مورد به مورد با ذکر مثال در آینده ، پست به پست توضیح میدم )


2 - اینجا ساعت 5 بعد از ظهر دیگه یا باید برید خونه ، یا باید برید دنبال عشق و حال و بار و دیسکو ونایت کلوپ و مراکز بدنسازی و رستوران و کافه و از این جور چیزا ، به فکر این که بعد از ساعت 4 یا 5 به کار اداری یا خرید وسایل و از این جور چیزا بخواهید برسید نباشید ، چون هیچ جا باز نیست ! تازه بار و دیسکو و رستوران و این حرفا هم بسته به اینکه چقدر از شهر دور باشید رفتنش معذلات خودش رو داره که حتماً مفصل راجع بهش براتون توضیح میدم .

3- آهای بچه ! هی از این پنجره به اون پنجره و از این لینک به اون لینک نرو بخون ببین چی میگم ، شیطونی نکن اینا به دردت میخوره . اونایی که ساعت 11 صبح از خواب پا میشدید و ساعت 3 ناهار میخورید ، تازه از ساعت 4 بعد از ظهر میرید بیرون به خرید و کاراتون میرسید و ساعت 10 شب بر میگردین ، ساعت 2 شب شام میخورید و ساعت 3 میخوابید !
اینجا اگر میخوای به کارات برسی و موفق بشی و روز رو از دست ندی ، باید ساعت 6 صبح بیدار بشی ساعت 8 صبح از خونه بزنی بیرون چون با توجه به مسافت و بزرگی اینجا یه ساعت هم تو راهی و از ساعت 9 صبح تا 4 بعد از ظهر وقت داری به کارات برسی ،
اگر ساعت 11 صبح بیدار بشی روز رو باختی به هیچ کارت نمیرسی به این قضیه خیلی توجه بکن . اینجا بعد از ساعت 5 بعد از ظهر فقط یه فروشگاههایی مثل COLES , WOOLWORTH , SAFEWAY باز هستش ، این جاها هم مثل شهروند خودمون میمونه
و فقط به درد خرید مایحتاج روزانه و خوراکی میخوره !

دیگه خسته شدم از بس تایپ کردم ، بقیش فرا ...
خلاصه دیروز که نتونستیم مانیتور بخریم ، به عللی که در پست قبل خوندین ، برای اینکه زیاد تول و طفسیرش ندم خلاصه هم JB HFIF هم DICK SMIT هم اینکه خلاصه هر جا رو که فکر کنید رفتیم همشون هم جز چند تا مانیتور معمولی هیچ چی نداشتن تصمیم گرفتیم که لپ تاپ بخریم اون هم همینطور همشون یه سری لپ تاپ معمولی با مارکهای معمولی داشتن (یه سری که میگم یعنی 4 تا دونه)
خلاصه من که به بازار کامپیوتر پایتخت و بازار کامپیوتر ایران عادت داشتم حالا مگه میتونم از این جور جاها خرید کنم ، خلاصه حالم حسابی گرفته شده بود از چند تا چیز :
1- اینجا همه بیزینسها و همه مغازه ها ساعت 5 تعطیل میکنند و شهر میشه عین شهر مرده ها (البته رستوران ها و بارها و کلاب ها و .... و این جور جاها تازه کارشون شروع میشه )
2- من که فکر میکردم اینجا تنوع جنس و فروشگاه و کار و بار خداد تاست ، از این خبرا نیست و به گرد تهران هم نمیرسه !
3- لباس فروشی ها ، کیفیت جنسها در حد درجه 3 تهران ! (درجه 2 هم تازه نه !) قیمتهاشون هم 10 برابر تهران !!
5- کیف و کفش فروشی ها که افتضاح ! قیمتها 10 برابر تهران !
6- ساعت 7 شب دیگه پرنده تو خیابون پر نمیزنه !(به نسبت تهران البته ارز میکنم)

خلاصه یه جا که نمایندگی فروش محصولات سونی بود رو دیدیم و دیدیم که یه مانیتور 22 اینچ ASUS داره که اکاناتش و کیفیتش بد نیست ، گفتیم آقا ما این رو میخواهیم ، گفت شرمنده همین یه دونه است که توی ویترین هست ، اگر میخواهید همین رو در ارم بدم خدمتتون ، گفتیم بابا این lcd ها عمر دارن آخه ، شما از صبح تا شب این رو روشن میزارید این DEMO بوده آخه این که نمیشه ، گفت برو فردا صبح بیا من از توی انبار برات یدونه سفارش میدم بیارن الان ساعت 5 شده دیگه نمیتونیم از توی انبار بیاریم چون انبار تعطیل هستش ، برو فردا صبح بیا من یدونه نو بهت میدم !
فردا صبح شد و ما پا شدیم رفتیم اونجا گفتیم اومدیم برای خریدن اون مانیتور که دیروز اومده بودیم ، بهمون گفتن که فردا صبح بیا بهت یه دونه آکبندش رو میدیم ، گفت کی گفته ؟ گفتیم فلانی ! گفت صبر کن برم صداش کنم ، بعدش خلاصه همون کسی که دیروز به ما قول داده بود اومد و گفت صبر کن تلفن کنم ، رفت یه 2 تا تلفن زد و اومد گفت شرمنده همین الان پیش پای شما یکی اومده اون رو خریده و دیگه نداریم که بهتون بدیم !!!!!!!!!!!! کففففف کردم !!!! به خاطر اینکه اولا مطمئن بودم که کسی پیش پای من مانیتور رو نخریده بود چون اگر خریده بود همون اول میگفت یکی اومده و خریده و نمیرفت تلفن کنه بعدش بگه اقا یکی اومده خریده و دوماً هم موقعی که به همکاراش گفتم که دیروز فلانی اینجوری گفته اونها هم تعجب کردن و رفتن صداش کردن ! سوماً دم رفتنه به یکی دیگه از همکاراش گفتم حالا جای دیگه این طرفا نیست که برم از اونجا بخریم گفت که یه دونه هستش که این رفیق ما دیشب میخواسته از اون بگیره که اون هم الان زنگ زده گفته که نداریم !
نتیجه اخلاقی این که این بابا که اتفاقا ً استرالیایی هم بود و نه چینی بود و نه تایلندی و نه هندی و نه ... به ما دیشب
دروغ گفته بود که توی انبار هستش و الان انبار تعطیل هست و ...... در اصل میخواسته از یه فروشگاه دیگه برامون بگیره اون موقع هم اون فروشگاه تعطیل بوده گفته برو فردا بیا ، من یکی از توی انبار برات میارم بعدش هم به اون فروشگاه زنگ زده دیده اون فروشگاه دیگر هم نداره دید ضایع شد ، به ما گفت که آره همین پیش پای شما فروختم اون که دیشب گفته بودم رو ! ( این جا رو داشته باشید )

خلاصه اون یدونه مانیتور هم نشد بخریم و در ضمن لپ تاپی هم که من خوشم بیاد رو هم هیج جا نداشت چون اصلا تنوع نداشتن ، دست از پا دراز تر برگشتیم خونه .
فرداش دیگه گفتم نریم شهر ، بزار ببینم شاید یه جایی باشه توی سابرب های دیگه که مرکز فروش کامپیوتر باشه، بزار بگردیم اونجا رو پیدا کنیم ، خلاص از روی YELLOW PAGE نشستیم شروع کردیم به گشتن ، یه آگهی پیدا کردیم که روش نوشته بود :
بزرگ ترین مرکز فروش لپ تاپ در ایالت ویکتوریا !! ( مغزم تیلید شد ) کجا بود ؟ توی خیابان ویکتوریا
خلاصه بعد از کلی پیاده روی و سوار اتوبوس شدن رسیدیم به بزرگترین مرکز فروش لپ تاپ در ایالت ویکتوریا
(سرتون رو درد نیارم ، یه جایی بود اندازه یه مغازه معمولی توی بازار کامپیوتر پایتخت با 10 عدد لپ تاپ !!)
اینجا دیگه بزرگترین مرکز فروش و خدمات لپ تاپ در ایالت ویکتوریا بود ، فروشنده یه هندی بود که عین فروشنده های زبل ایرانی مخ رو میزاشت توی هاون و میکوبید ! (از دروغ گفتن هم هیچ ابایی نداشت و بدون هر گونه رودرواسی تا دلش میخواست خالی میبست) ولی اینجا انصافاً بزرگترین بود دیگه ، چون من تمام ملبورن رو گشتم و بهتر از این ندیدم ! تنها جایی هم بود که 4 تا لپ تاپ مارک LENOVA , ASUS داشت .
خلاصه دیگه از روی ناچاری دیدیم دیگه اینجا باید یه چیزی بخریم ، اینجا نخریم دیگه موندیم ، یه دونه LENOVA T400 داشت که بد نبود ، هم از لحاظ امکانات و هم کوچک و قوی و سبک بود مشخصاتش هم بد نبود ، گفتیم خیلی خوب یکی از این برامون بیار ، گفت یکی دیگه ندارم ! همین یه دونه هست اگر میخوای همین رو ببر ، گفتیم که آخه این که دمو بوده معلوم نیست چند وقت اینجا گذاشته شده که ، من آکبند میخوام ، گفت ما که نمیتونمیم از هر چیز 10 تا بیاریم اینجا رو دستمون بمونه که ما یه دونه میاریم وقتی فروختیم یکی دیگه میاریم !!! بعدش هم این رو همین امروز صبح باز کردیم گذاشتیم اینجا یه روز هم دمو نبوده !!
(بعداً که آوردم خونه فهمیدم که یک هفته پیشش باز کرده بودن گذاشته بودن اونجا ! آخه یه بازی توش ریخته بودن برای دمو که از تاریخ ایجاد شدن فایل های بازی فهمیدم که یه هفته پیش اون بازی رو ریختن توش ) اینم باز برای فروش جنسش به ما دروغ گفت !
گفتیم اگر آکبندش رو بخواهیم چه باید بکنیم گفت باید سفارش بدی تا 2 هفته دیگه میاد بعدش هم قیمتش 400 دلار گرونتر میشه !!

از ناچاری همون رو خریدیم و اومدیم بیرون و بالاخره لپ تاپ دار شده بودیم !!!