دنبال کننده ها

Categories

۹ خرداد ۱۳۸۸
ببخشید که دیر آپدیت میکنم ، دنبال کار و گرفتاری هستم دیگه ، ولی خلاصه امروز تصمیم گرفتم که آپدیت کنم این وبلاگ رو .

اونهایی که همه عمرشون رو تهران گذروندن و یا عمده عمرشون رو تهران بودن شاید این مطلبی که میخوام بنویسم رو احساس کرده باشند (اگر احساس شما هم اینطوری بود که من میخوام بنویسم یه نظر بدید بدونم من تنها نیستم )
داستان از این قرار هست که من اصلا بیشتر از چند روز نمیتونستم خارج از تهران بمونم ،حتی برای مسافرت هم که میرفتم به شهرستان های ایران باز هم بیشتر از 3 یا 4 روز نمیتونستم بمونم و باید هر چه زود تر بر میگشتم تهران ، حالا چرا ؟! چون وقتی که از تهران دور میشدم احساس میکردم از امکانات دور شدم ، احساس میکردم انتخاب ها محدود شدن ، احساس میکردم شهر اون گستردگی تهران رو نداره ، احساس میکردم آدمها فرهنگشون با فرهنگ من فاصله داره ، احساس تنهایی میکردم ، احساس می کردم شهر جنب و جوش کافی رو نداره ، یه دفعه یادم هست که چند سال پیش رفتم به یکی از شهرستانهای ایران و بنا به عللی تصمیم گرفتیم که بریم یکی دو تا بازی کامپیوتری با حال بخریم و بنشینیم به بازی کردن ، خلاصه گفتیم کجا بریم بازی کامپیوتری بخریم ؟ گفتن برو فلان جا یه مغازه داره که بازی های کامپیوتری میفروشه ، بعد از اینکه رسیدیم دیدیم یه مغازه هستش 10 تا دونه بازی داره اونم همشون قدیمی ، خلاصه اون بازی که دلمون میخواست رو پیدا نکردیم ، حالا تصور کنید اگر تهران بودیم چند تا بازار کامپیوتر و چند تا مغازه بازی فروشی بود که میتونستیم بریم 1000 تا عنوان بازی ببینیم ، همشون هم جدید ، این یه مثال بود برای این که بدونید وقتی میگم احساس میکردم انخاب ها محدود میشه یعنی چی ؟، حالا همین رو تعمیم بدید به بقیه چیزای دیگه ، مکانهای تفریح ، رستورانهای خوب ، مدارس ، آموزشگاه ها ، مراکز تجاری ، بیزینس ، سبک زندگی ، از همه مهمتر فضای شهر و سیستم شهری ، مدرنیته ، نبود ساختمانهای بلند ، خلوتی ، کمی رفت وآمد و کلی چیزای دیگه که شاید در توانم نباشه که بتونم با قلم فرسایی (یا کیبورد فرسایی ) براتون احساس خودم رو توضیح بدم ; ولی این رو میدونم که احساس زندگی کردن در تهران خیلی فرق میکنه با احساس زندگی کردن در شهرستان ، البته دلیل نداره که این احساس از مسایل خوب نشات بگیره ، برعکس توی تهران استرس بیشتر هستش ، همه چیز گرونتر هستش ، حمل ونقل ، خورد و خوراک ، آدمها لطافتشون رو از دست میدن زمخت میشن ، یلخی میشن ، از بد رفتاری کردن با همدیگر ابایی ندارن ، رقابت هم به طبع بیشتر هستش ، فضای شهر نشینی مدرنتر هستش ، قشر مرفه هم توی تهران بیشتر هستش و خیلی چیزای دیگه که خوب و بدش با هم باعث میشه که یکی تهران رو دوست داشته باشه و حاضر نباشه جای دیگه زندگی کنه ولی یکی دیگه دوست داره بره توی مثلا ً اصفهان یا شیراز زندگی کنه ، آب و هوا هم خودش مسئله مهمی هستش و در روحیه آدمها تاثیر مختلف میگذاره ، در هر صورت تصور کنید فرق زندگی توی تهران با زندگی توی اصفهان یا مثلا ً شیراز یا مثلا ً مشهد یا اهواز ، شیرازی ها آدمهای با حال و با صفا اهل حال و گل و بلبل و چمن و جوی آب و و فالوده و .... ، اصفهان شهر فرهنگ و تاریخ و هنر و .... ، اهوازی ها آدمهای خونگرم و با صفا، وُلک ... ،
خلاصه من توی هیچ شهری توی ایران به غیر از تهران نمیتونستم زندگی کنم بقیه ماجرا رو توی پست بعدی بخونید

1 نظرات:

ناشناس گفت...

کاملا موافقم من هم چنین تفکری دارم